«روز ششم محرم»
** گــشـتـه
خــون آب وضــویــم **
** با لــب
عــطــشـــان بــگــویم **
** قــاســمــم مـسـت جـام ولایـم **
**
لالــه گــــلــشــن مـــجــتـبـایم **
** ای
عـمـوجـان کـُـن نـگـاهـی **
** بـــر
یــتـــیـــمِ بـــی پــنــاهــی **
** آرزوئـی بـه جــز ایـن نــدارم **
**
تـا در آغـوش تو جان سپارم **
** مــــن اگــــر، بـــابـــا
نـــدارم **
** ســــر بـــه
دامـــانــت گــذارم **
**
خـون شـده خـلعت شادی من **
** اشــک تـو
نـُقــل دامـادی من **
** بــســتــه بــر مــن راه
چــاره **
** پــیــکــرم شــد
پـــاره پــــاره **
**
در یَـم خـون مرا جستجو کن
**
** با سرشکت مرا شستشو کن
**
«شهادت حضرت
قاسم بن الحسن(علیهماالسلام) »
در بحار گوید « قال حمید کنت فی عسکر ابن سعد فکنت انظر الی هذا الغلام
علیه ازار و قمیص و نعلان قدانقطع شسع احدهما ما انسی انه کان الیسری » حمید
بن مسلم میگوید در سپاه ابن سعد بودم دیدم که این نوجوان می آید پیراهنی و ازاری در
برداشت و نعلین عربی در پای کرده.هیچ فراموش نکنم بند نعلی که در پای چپ داشت
گسیخته بود.عمربن سعد ازدی گفت « والله لاشدن علیه » بخدای به
او حمله کنم و خونش را بریزم.گفتم سبحان الله این چیست که میگوئی « والله لو ضربنی مابسطت
الیه یدی » سوگند به خدا اگر این جوان شمشیر بر من زند دست بسوی او نمی
گشایم.وانگهی اینان که بگرد او آمده اند کفایت امر او را خواهد کرد.گفت سوگند به
خدا که از این اندیشه بازنگردم و اسب برانگیخت و بازنگشت تا بضرب تیغ،فرق مبارکش را
بشکافت.حضرت قاسم(علیه السلام) را طاقت نماند و از اسب با روی بر زمین
افتاد.و در منتخب گوید « فضربه شیبة بن سعد الشامی بالرمح علی ظهره فاخرجه من صدره » شیبة
بن سعد شامی نیزه بر پشت شاهزاده چنان زد که از سینه مبارکش بیرون
آمد.حضرت قاسم(علیه
السلام) در خون خود افتاده و فریاد زد که « یا عماه ادرکنی
».
و در دمعة
گوید « و فی الروایات انه کان علیه خمسة و ثلثون سهماً و فی
روایة اخری ثم ان سعیدبن عمر و شق بطنه» و در بحار
گوید « قال فجاء الحسین(علیه السلام) کالصقر المنقض
فتخلل الصوقوف و شد شدة اللیث الحرب ».
حمید بن مسلم میگوید حضرت امام حسین(علیه
السلام) را دیدم ، همچون باز شکاری که از فراز آهنگ نشیب کند
اسب برجهاند و تاختن کرد و چون شیر خشمناک حمله کرد و صفوف لشکر از هم بدرید و عمر
را شمشیری فرود آورد ملعون دست سپر کد و تیغ دست او را از مرفق جدا ساخت.بانگ
اسثغاثه برآورد.سواران کوفه از هر طرف حمله ور شدند تا عمر را از دست حضرت امام حسین(علیه
السلام) برهانند. « فاستقبلته بصدورها و جرحته بحوافرها و وطئته حتی مات
الغلام » جنگ مغلوبه شد و بدن حضرت
قاسم(علیه السلام) در
زیر سم ستوران خورد گشت. « فانجلت الغبرة فاذا بالحسین(علیه السلام) قائم علی
رأس الغلام و هو یفحص برجله » چون گرد و غبار معرکه بنشست حضرت امام حسین(علیه
السلام) را دیدم که بالای سر حضرت قاسم(علیه
السلام) ایستاده و او پای بر زمین می
ساید.
« فقال الحسین(علیه السلام) یعز والله علی عملک ان
تدعوه فلایجیبک او بجیبک فلا یعینک او یعینک فلا یغنی عنک بعدالقوم قتلوک »
حضرت فرمود سوگند به خدا بر عموی تو بسی دشوار است که او را بنصرت
دعوت کنی و نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت نماید سودی
نرساند. از رحمت خدا دور باشند آن گروهی که تو را کشتند. و در ارشاد گوید
حضرت امام حسین(علیه
السلام) فرمود « صوت والله کثر واثره و قل ناصره » این صدا و ناله
ایست بخدای که خونخواران، بسیار و خونخواهان ، سخت اندک باشند.و در بحار « ثم احتمله علی صدره
فکانی انظر الی رجلی الغلام یخطان فی الارض و قد وضع صدره علی صدره
».آنگاه حضرت امام حسین(علیه
السلام) ، حضرت قاسم(علیه
السلام) را از خاک برگرفت و سینه او را به سینه مبارک خود
چسباند.چنانکه پاهای او به زمین کشیده میشد و می آورد تا در میان شهدای اهل
بیت(علیهم السلام) جای داد آنگاه عرض کرد.
« اللهم احصهم
عددا و اقتلهم بددا و لاتغادر منهم احدا و لاتغفرلهم ابدا صبرا یا بنی عمومتی صبرا
یا اهل بیتی لارایتم هوانا بعد هذا الیوم ابدا» ای خدای من یک تن از اینان
باقی مگذار و همگان را هلاک کن و هرگز آنان را میامرز.ای عمو زادگان و اهلبیت من
شکیبائی پیشه نمائید که پس از امروزتان خواری نباشد. (?)
« تحریص
ابن زیاد بر قتال آنحضرت»
در بحار
گوید « فما زال یرسل الیه بالعساکر حتی تکامل
عنده ثلثون الفا ما بین فارس و راجل » که عبید
الله لشکری فرستاد تا سی هزار سواره و پیاده نزد عمربن سعد فراهم شد.آنگاه به وی
نوشت « انی لم
اجعل لک علة فی کثرة الخیل و الرجال فانظر لااصبح و لا امسی الا و خبرک عندی عذوة و
عشیة» که تو را در کثرت سواره و پیاده بهانه ای نگذاشتم.باید که در این کار
بجد تمام اقدام نمائی و هر بامداد و شبانگاه خبر آنجا را نزد من فرستی. « وکان ابن زیاد یستحث
عمربن سعد لستة ایام مضین من المحرم » و در ششم محرم بود که عبیدالله، عمربن
سعد را بر قتال حضرت امام حسین(علیه السلام) تحریص می
نمود.
و در
قمقام گوید که ابن زیاد خود از کوفه بیرون رفته و در نخلیه فرود آمد و از روضة
الصفا نقل کرده که مردم کوفه حرب حضرت
اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را
مکروه می داشتند و هر کس را به جنگ حضرت
سیدالشهداء(علیه
السلام) روانه می نمودند بازمیگشت.سعد بن عبدالرحمن را گفت تا تفحص
کند و از متخلفان هر کس را دید نزد او برد.سعد یک نفر شامی را که به مهمی از
لشکرگاه به کوفه آمده بود گرفته و نزد عبیدالله برد.گفت تا او را گردن زدند. دیگر
کسی را جرأت تخلف نماند.
« استمداد حبیب بن مظاهر از قبیله بنی اسد
»
به روایت بحارالانوار و قمقام زخار و مظاهر الانوار و مصائب
الابرار و غیر اینها در همین روز حبیب بن مظاهر از حضرت امام حسین(علیه
السلام) استیذان نمود و رفت از قبیله بنی اسد استمداد نمود و
تفصیل در بحار بدین نهج است.
« و اقبل حبیب بن مظاهر الی الحسین(علیه
السلام) فقال یا بن رسول الله هیهنا حی من بنی اسد بالقرب منا تاذن لی فی
المصیر الیهم فادعوهم الی نصرتک فعسی اللع ان یدفع بهم عنک » که چون کار بر
حضرت امام حسین(علیه
السلام) سخت گردید،حبیب بن مظاهر اسدی بخدمت آنحضرت آمده گفت
یابن رسول الله طائفه از بنی اسد بدین نزدیکی فرود آمده اند اگر اجازت باشد تا رفته
و آنها را به نصرت حضرت تو دعوت کنم.باشد که خداوند شر دشمنان، از تو کفایت
کند.حضرت امام حسین(علیه السلام) رخصت فرموده حبیب از بیم مخالفان نیمه
شب متنکرا نزد اسدیان رفت.او را شناختند و حاجتش را پرسیدند.گفت « انی قد اتیتکم بخیر
مااتی به وافد الی قوم اتیتکم ادعوکم الی نصر ابن بنت نبیکم فانه فی عصابة من
المؤمنین الرجل منهم خیر من الف رجل » آمده ام شما را بدان نیکبختی دلالت
کنم که تاکنون هیچکس این چنین نیکوئی قبیله خویش را نخواسته.اینک دختر زاد? خاتم
النبیبن با معدودی از مؤمنین به این زمین فرود آمده اند که یک تن از ایشان از هزار
کس بهتر باشد و تا جان در بدن دارند از یاری او دست ندارند و به دشمنانش نسپارند.
اینک عمربن سعد با لشکر بسیار ،او را از هر طرف فراگرفته اند و من اکنون شرایط
نصیحت را بجا آورده و شما را به یاری آن امام مظلوم می خوانم. « فاطیعونی الیوم فی
نصرته تنالوا بها شرف الدنیا و الآخرة » یک امروز پند من بپذیرید و از این
پس،شرف دنیا وسعادت آخرت شما را ست.
« فانی اقسم بالله لایقتل احد منکم فی سبیل الله مع ابن بنت رسول الله صابرا
محتسبا الا کان رفیقا لمحمد(صلی الله علیه و آله وسلم) فی
علیین » به خدا آنکس که در رکاب دخترزاد? رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) شهید شود در اعلی علیین بهشت با
خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله
وسلم) رفیق باشد.چون این سخن بگفت فی الحال عبدالله بن بشرالاسدی از
جای برخاسته و گفت نخستین کسی که این دعوت را قبول بکند منم و این رجز را
خواند:
** قـد عـلم الـقوم اذا
تواکلوا واحجم الفرسان اذ تثاقلوا
**
** انی شـجـاع بـطـل مـقـاتـل کـانـنـی لیث عـرین
بـاسل **
پس دیگر مردمان متابعت کردند تا نود مرد مهیا و روانه
شدند.بوالفضولی ابن سعد را آگاه کرد. عمر ازرق نامی را با چهارصد سوار بفرستاد تا
سر راه آنها را گرفتند و نیمه شب بر کنار فرات تلاقی فریقین دست داده کار به مناوشت
کشید و حرب شدیدی پیوست.حبیب به ازرق گفت تو باری از ما دست بازدار و این شقاوت به
دیگری بگذار مخذول قبول نکرد و در محاربت و ممانعت سخت ایستاد.اسدیان که در خویشتن
تاب مقاومت ندیدند عزیمت کردند و همان شب از بیم عمربن سعد باحی بنی اسد از آن زمین
رحیل کردند.حبیب بن مظاهر بخدمت حضرت امام
حسین(علیه السلام) آمده
و واقعه را عرض کرد و حضرت فرمود « لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم ». (?)
(?) کتاب وقایع الایّام در
احوال محرّم الحرام، ص???.
(?)
کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم
الحرام، ص???-???.